اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی,شعرهای افشین یداللهی,افشین یداللهی, htadk dnhggid

زندگی نامه و بیوگرافی

افشین یداللهی متولد بیست و یکم دی ماه ۱۳۴۷ در شهر اصفهان تارنه سرا و پزشک متخصص اعصاب و روان بود. متاسفانه زنده یاد یداللهی در بامداد روز چهارشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۵ بر اثر تصادف جاده ای به شدت مجروح شد.

پس از انتقال به بیمارستان به علت شدت جراحات فوت شد.در این حادثه همسرش شبنم رحمتیان هم همراه وی بود که پس از ۱۵ روز بستری بودن در بیمارستان در روز دهم فروردین ماه ۱۳۹۶ درگذشت. در ادامه برخی از اشعار او را با هم زمزمه می کنیم.

اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست

برکۀ امن و نمی خوام وقتی موج خطری نیست

می رسم نه واسه موندن من مسافرم همیشه

مثل نوری که میاد و رد میشه از دل شیشه

شعرهای افشین یداللهی

میشه خدا رو حس کرد تو لحظه های ساده

تو اضطراب عشق و گناه بی اراده

بی عشق عمر آدم بی اعتقاد می ره

هفتاد سال عبادت یک شب به باد می ره

اشعار کوتاه افشین یداللهی

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبس

از لحظه‌های حوا ، هوا می مونه و بس

نترس اگر دل تو از خواب کهنه پاشه

شاید خدا قصه تو از نو نوشته باشه

اشعار زیبا افشین یداللهی

از کفر من تا دین تو راهی به جز تردید نیست !

دلخوش به فانوسم مکن اینجا مگر خورشید نیست ؟

با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوار من

چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من

اشعار عاشقانه افشین یداللهی

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

اشعار افشین یداللهی

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند

در راه هوشیاری خود مست می رود

اشعار افشین یداللهی

رفاقت مثله خاک سرزمینه

واسه قربونی عشقِ تو و من

میشه دریا شدن مشکل نباشه

به شرطِ ساده ی از خود گذشتن

اشعار افشین یداللهی

تا آخر عمر

درگیر من خواهی بود

و تظاهر می کنی که نیستی

مقایسه تو را

از پا در خواهد آورد

من

می دانم به کجای قلبت

شلیک کرده ام

تو

دیگر

خوب نخواهی شد

اشعار افشین یداللهی

یک آن شد این عاشق شدن ، دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد!

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم ، سجده کرد!

اشعار افشین یداللهی

با عشق آنسوی خطر جایی برای ترس نیست

در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود

شعرهای زیبای افشین یداللهی